امروزه پدیده ها و مناسباتشان که گاها تبیین شده هستند موضوع اصلی علوم مختلف اند ولی کمتر وجوه و عناصر نهفته و متعالی آن ها دیده شده است و عمدتا از دریچه نگاه های سلبی بر واقعیاتی سطحی انگارانه (آنچه که مساله و مشکل پنداشته می شود ) و از دریچه نگاه های ایجابی بر انتزاعیات (آنچه که مفید و مطلوب انگاشته می شود ) ، برنامه ریزی ها صورت می گیرد و اینگونه نگاه ها از آنجا که بر ویژگی های نهادین موجود در پدیده ها بی توجه است ، عمدتا برنامه ریزی ها را با مشکلات و عدم تفوق مواجه می سازد . درست بر خلاف نگاه های عمیق تری همچون نگاه ماکیاولی که در عین ناباوری شیفتگی قدرت را نه به عنوان صفتی مذموم بلکه به سان واقعیتی گریز ناپذیر، آن چنان مسحور کننده به نمایش می گذارد که تمایل ذاتی سرکوب شده ی انسانی را بار دیگر برمی انگیزد .  سرکوب گری تا آنجا پیش می رود که انسان از درک قدرت پرستی همنوع خویش در مناسبات عاجز می ماند و این عجز نهفته ، خود را در قالب پوشالین رضایت ، برنامه ریزی ها را تحت الشعاع قرار داده و آن ها را با شکستِ در نتیجه مواجه می سازد . تمایلات سرکوب شده انسانی (طبیعت وحشی سرکوب شده) در پشت پرده ی امر معمول روزمره مخفی شده و به عناصر غیر قابل فهمی تبدیل گشته اند ؛ به طوری که برای ایجاد ارتباط و برقراری مناسبات چاره ای جز هم شکلی و هماهنگی و همراهی با امور معمول و معقول انگاشته شده ، راه دیگری باقی نمی ماند . اما با توجه به وجود تمرکز و پراکندگی قدرت  ، نمی توان عناصر نهادین موجود در پدیده ها همچون عنصر قدرت (قدرت طلبی) را کتمان نمود . عنصری که درست در هنگام عدم تفوق و شکست در برنامه ریزی ها خود را به نمایش می گذارد . امروز سیاست به عنوان نماینده نگاه مخالفِ ساده انگاری امر معمول ،  یکه تاز نبرد قدرت و تعیین کننده تمرکز آن می باشد و رجوع به این امر در برنامه ریزی ها همواره کارساز و پیش برنده است . سیاست به خوبی این موضوع را درک کرده و در عین همراهی با امورات معمول ،  اهداف ذاتی را در نظر گرفته و عناصر نهادی را برای تعیین تراکم و یا پراکندگی های نسبی ، در بر می گیرد و به صورت ایجابی بر واقعیات سوار و نتایج مطلوب را رقم می زند . اگر چه ذات طبیعی انسان در زندگی روزمره و معمول خویش گاه غلیان کرده و خراشی بر چهره حقیقت ذاتی می اندازد اما سیاست همواره سعی بر ارتقا و تعمیقِ تناسب می کند و روز به روز مکانیسم های خود را پیشرفته تر می کند و حقایق ذاتی را در بر می گیرد. (می توان به صورت واضح ردپای سیاست را در تئوری های امنیتی دید که در سیاست (policy) های فرهنگی کمتر ملموس می باشد.)

شیفتگی قدرت از ویژگی های ذاتی ست که اخلاقیات آن را مدیریت(سنجش) و سیاست به صورت هنرمندانه ای مطابق و متناسب با واقعیات می نماید. سیاست است که رضایت را در عین عدم توزیع متوازن قدرت ، به طور یکسان در نظرها توزیع می نماید وتا زمانی که کارکرد خود را حفظ کرده ، همچنان توزیع مطلوب را برجا خواهد گذاشت حتی مقطعی و در برهه ای از زمان .  جدایی اخلاق و سیاست یک فریب و از جمله مکانیسم های سیاست برای همراهی با واقعیات و البته در لایه های بالاتر شکل دهنده و توزیع کننده قدرت می باشد . در واقع هیچ عملی نیست که بر قدرت اثر نگذارد و آن را باز توزیع نکند ، حتی به ظاهر کتمان خود سیاست.

نکته ای که مطرح است در مورد قیام عاشورا ست و آن این است که عمل حسین(ع)  یک عمل سیاسی نبود و حتی برخلاف عمل سیاسی رضایت و قدرت را توزیع نمی نماید . قابل ذکر است که در اینجا عمل سیاسی به معنای فدا کردن امر معمول برای امری اخلاقی نیست ، اینجا سیاست توزیع کننده رضایت ، قدرت و ... ناشی از تمایلات ذاتی در امورات معمول است اما دور شدن از ذات انسانی و لزوم باز تعریف و بازگشت به آن ، حتی در چارچوب دولت اسلامی و خلافت همچنان که در بعثت و حتی ماقبل آن در چارچوب غیر خلافت مطرح شد ، در روز عاشورا موجب شکل گیری قیام عاشورا شد .

گویی در عمل حسین هیچ گونه هماهنگی میان فطرت و امر معمول جامعه قابل مشاهده نیست و "توزیع" را تغییر نمی دهد (لا اقل در همان برهه و مقطع زمانی) و  هر چه هست تعارض و تضاد است و از این روست که امر سیاسی را در واقعه کربلا احتمالا تعریف نمی گردد . دقیقا همین جاست که تمایز میان تفکر اسلامی و تفکرات چپ مطرح می گردد  و آن فراتر بودن امر اسلامی از امر سیاسی ست . لازم به یادآوریست که امور مطروحه نفی نمی گردند و در واقع به صورت برش های مقطعی از زمان به کیفیت امور و کنش ها توجه می شود .

امر اسلامی گویی ورای امر سیاسی و امر اخلاقی ست .  امری متوجه صفات ذاتی و در جهت بازگشت به همان هاست که امر اخلاقی و آنچه که بدان علم اخلاق گفته می شود آن ها را سنجش و امر سیاسی آن ها را با واقعیات و امورات معمول هماهنگ میسازد .  امر سیاسی و اخلاقی معطوف به تعادل در قدرت و ثروت و سایر ویژگی هایی ست که در آن ها  اراده در تصمیم گیری وجود دارد  و به نوعی دارای قابلیت برنامه ریزی(عنصر مشترک و محل جدل تفکرات چپ و راست) هستند  ولی امر اسلامی ساحت های غیر قابل برنامه ریزی و زمان های دورتر از تفکرات دولت محور را نیز شامل می شود . انقلاب ها مادامی که خود را معطوف به ساختارها و تغییر در "توزیع" می بینند یک امر سیاسی و در یر این صورت اگر با هدف بازگشت به ذات انسانی و باز تعریف منبع های قدرت باشند ، یک امر اسلامی محسوب می گرددند.

درادامه انشاالله در مورد امر سیاسی بیشتر خواهم نوشت./