یک باره تمام آنچه که بدان مفتخر بودیم را از دست رفته دیدیم و نفس سرد تمام وجود را منجمد کرد و از خونی که به صورت جهیده بود عرق سرد بر جبین نشاند. حالتی مستولی گردید که تمام نداشته ها را در وجود پدیدار کرد و طلب را معنا بخشیدی! وجود سراسر طلب گردید و هر چه که راه پیموده شد بیش ازپیش رنگ طلب بر قامت صفات و واژه ها پدیدار گشت و زان پس در این نمایشگاه هر حرکتی در پی صفتی بود که درد ضعف و نداشتن را در وجود بیشتر می نمایاند. هر زیبایی و زشتی ، مدام خراشی بر وجود می انداخت و درد را افزون می کرد . چشمان طاهره معصومه شهر و فاحشه بدنام ، حکایت از واحدی می کرد که در پس آنها تشویشی برای وجود سکنی بخشی نمایان بود. هر چه ضعیف تر ، طلب قوی تر و امان از تکبر .
با توخواهم گفت که تکبر چگونه تنها به قامت وجود سکنی بخش آراسته ست و درد می افزاید نقطه